صابر گلعنبری نمیتوان بحرانی و مسالهای را در منطقه خاورمیانه بدون در نظر گرفتن دیگر بحرانها و مسائل تجزیه و تحلیل کرد؛ از این جهت که تقریبا یک نوع در هم تنیدگی و ارتباط دور و نزدیک میان آنها وجود دارد و فهم چشمانداز منطقه و بحرانهای آن در گرو نگاه و ارزیابی جامع و مستمر در درجه اول به کلیت همه آنها، به ویژه پروندههای بزرگ و سپس فهم سطوح مختلف ارتباط سیستماتیک میان آنهاست که از طریق چنین قرائت و سنجش مستمری میتوان هم بین سطور سیاستها و رفتارهای پیچیده بازیگران مختلف به ویژه قدرتهای جهانی تاثیرگذار در خاورمیانه و خلیج فارس و هم تحولات احتمالی، دورنمای سیاستها و رفتارهای آتی آنها را تا حدودی درک و پیشبینی کرد. طی یک سال اخیر متعاقب شکل گیری نوعی گفتمان گفتگو محور در منطقه، شروع مذاکرات احیای برجام، همچنین گفتگوهای ایران و عربستان در بغداد، سپس آتش بس در یمن و اتفاقات مشابه دیگری این زاویه دید تحلیلی در میان بیشتر ناظران و کارشناسان شکل گرفت که ریل گذاری برای "حل" اختلافات و بحرانها در حال انجام است و خاورمیانه به علت اولویت جدید دیگر آمریکا در مواجهه با چین آرام خواهد شد، اما واقعیت این است که به نظر نگارنده همه این نشانهها و اتفاقات "مثبت" نه در جهت حل و فصل مسائل و پروندهها بلکه در جهت مدیریت آنها بوده و هست. فعلا هیچ کدام از بازیسازان و بازیگران کلیدی "ارادهای" برای حل بحرانها ندارند و اساسا هم این معضلات به جایی نرسیده است که آنها وادار به حرکت در جهت حل آنها شوند. از این رو، به نظرم، آنچه در یک سال اخیر اتفاق افتاد، صرفا در جهت مدیریت تنشها و مسائل منطقه بود؛ آن هم با هدف کنترل اوضاع و برقراری آرامشی نسبی و جلوگیری از خروج اوضاع از کنترل نه با هدف حل آنها. به عبارتی دیگر، تاکتیکها برای رسیدن به اهداف و منافع به نوعی تغییر کرد و تحولی در راهبردها رخ نداد. اما در وضعیت فعلی، نگاهی ژرف به اوضاع منطقه و پروندههای آن حکایت از آن دارد که این مدیریت تنشها در جهت آرامسازی اوضاع اگر هم ادامه یابد، اما مجموعه اتفاقات اخیر در حوزههای مختلف آن را تحت الشعاع خود قرار خواهد داد و احتمالا در ماههای پیشرو شاهد دوره پرتنش دیگری باشیم. در واقع حرکت آرام منطقه در جهت تنشی دیگر محصول جنگی است که در شرق اروپا در اوکراین دایر است. در حوزه مذاکرات احیای برجام که هم موفقیت و هم شکستش پیامدهای متعدد منطقهای و بعضا جهانی داشت، مذاکرات از مدتها قبل به بن بست رسیده و احتمال احیای برجام به مراتب کمتر از قبل است و احیای این توافقنامه رفته رفته اهمیت خود را برای دو طرف از دست داده است؛ اما با این حال همچنان حفظ نام برجام و استمرار شکلی و ظاهری مذاکرات غیر مستقیم میان آمریکا و ایران برای دو طرف آمریکایی و ایرانی اهمیت دارد و از این جهت است که هیچ طرفی حتی حاضر نیست از "بن بست" مذاکرات سخن بگوید چه رسد به اعلام شکست آن و دلیل نیز این است که هیچ کدام "فعلا" آمادگی مواجهه با تبعات و پیامدهای اعلام شکست مذاکرات و اتخاذ تصمیمات مقتضی و متناسب اعلام رسمی مرگ برجام را ندارند. از یک طرف، آمریکا در حال حاضر با توجه به تمرکز بر جنگ اوکراین و مواجهه روسیه تمایل چندانی به اعلام شکست مذاکرات ندارد که مقتضی اتخاذ تصمیماتی معطوف به تشدید تنش با تهران است و از طرف دیگر نیز با توجه به وضعیت اقتصادی ایران و تاثیرات اعلام شکست مذاکرات بر آن و به دلایل دیگری، مطلوب تهران ادامه وضعیت تعلیق کنونی و تاکید بر گفتگو و مذاکره برای یافتن راه حل است. اما به موازات ادامه دوره تعلیق و ابهام برجام، اخیرا شاهد اتفاقاتی معنادار هستیم که میتواند نشانههای پیشینی یک تنش جدید باشد؛ از توقیف نفت کش و محموله نفتی ایران در یونان و مصادره آن به وسیله آمریکا گرفته تا ترور و خرابکاریهای جدید اسرائیل در ایران و همچنین نوعی تغییر در ادبیات سیاسی دولت بایدن در قبال ایران. وضعیت دیگر پروندههای تنشی منطقه نیز چنین است؛ لبنان با وجود انتخابات اخیر در مسیر تنش سیاسی جدید و فروپاشی اقتصادی حرکت میکند؛ سوریه نیز شاهد افزایش حملات شدید اسرائیل و همچنین بهره برداری ترکیه از مشغولیت قدرتهای جهانی به جنگ اوکراین برای ایجاد "منطقه امن" در شمال این کشور است. در عراق نیز بحران سیاسی تشکیل دولت همچنان ادامه دارد و حملات داعش در این کشور و افغانستان افزایشی است و تنش میان فلسطینیها و اسرائیل نیز هر روز بیشتر میشود. همچنین گفتگوها میان ایران و عربستان با وجود خوشبینیها فعلا نتیجه خاصی نداشته و بعید است حتی در صورت ازسرگیری روابط اتفاق "محتوایی" خاصی بیفتد. در همین حال نیز، ائتلافسازیها با محوریت اسرائیل و مواجهه با ایران ادامه دارد و قرار است بایدن در آینده نزدیک به منطقه سفر کند. تا ببینیم چه میشود.
نظرات